معنی از وسایل آرایشی

وسمه

وسمه

ریمل، ماتیک، وسمه

وسمه

وازلین.

معادل فارسی دکوراتیو

ابزار

کِرِم

رژ گونه، خط چشم

رژ لب، ریمل، سایه

هم آرایشی. [هََ ی ِ] (حامص مرکب) دارای نظام مشترک بودن. هم روشی. هم راهی:
از هم آرایشی وهمکاری
هر یکی را یکی کند یاری.
نظامی.

وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.

وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))

وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل‌ونقل به کار می‌رود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،

(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.

637